بدان که مراتب شکر، به حسب مراتب معرفتِ منعم و معرفت نعم، مختلف شود، و نیز به حسب اختلاف مراتب کمال انسانی مختلف شود. پس فرق بسیار است مابین آن که در حدود حیوانیت و مدارج آن قدم زند، و جز نعمتهای حیوانی ـ که عبارت از قضای شهوات و رسیدن به مآرب حیوانی است ـ چیز
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 182 دیگر نیافته، و خود را دلخوش نموده به منزل حیوانیت و مشتهیات حیوانیه ـ که عبارت از ماکول و ملبوس و منکوح حیوانی است ـ ، و جز افق طبیعت و دنیا از مراتب دیگر وجود و مقامات و مدارج کمال اطلاعی ندارد و راهی به عوالم غیبیه و تجرد نیافته است، با آن کس که از این حجاب بیرون رفته، و به منازل دیگر قدم نهاده، و از طلیعۀ عالم غیب در قلب او جلوه[ ای] حاصل شده.
و نیز فرق بسیار است مابین آنها که اسباب ظاهریه و باطنیه را مستقل دانند، و نظر استقلالی به اسباب و مسبّبات و وسایط اندازند، با آنها که از روابط بین حق و خلق با خبر و بَدو و ختم مراتب وجود را به حق ارجاع کنند، و جلوه مسبب اسباب را از ورای حجب و استار نورانیه و ظلمانیه به نورانیت قلبیه دریابند.
وقتی شکر نعم الهیه به همۀ مراتب رخ دهد، از تجلی اولی وجود و بسط بساط رحمت وجود تا آخرین تجلی به جلوۀ قبضی ـ که به بساط مالکیت و قهاریت برچیده شود ـ در قلب سالک به مشاهده حضوریه واقع شود؛ بلکه قلب سالک، خود، مظهر جلوۀ رحمانی و رحیمی و مالکی و قهّاری گردد. و این حقیقت حاصل نشود جز برای کُمَّل از اولیاء، بلکه به حقیقت حاصل نگردد، مگر از برای حضرت ختمی ـ صلّی الله علیه و آله ـ بالاصالة، و از برای کُمَّل از اولیاء ـ علیهم السلام ـ بالتبعیّه. و از این جهت است که ذات مقدس حق تعالی فرماید: «وَ قَلِیلٌ مِن عِبَادِیَ الشَّکُورُ».
بلی، آنها که از تجلیات ذاتیه احدیّه بی خبرند و از برای موجودات، ذاتیات اصیله قائلند، به نحوی در کفران نعم الهیه واردند. و آنها که تجلیات اسمائیه و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 183 صفاتیه را مشاهده ننمودند، و قلب آنها آینه حضرات اسمائی نشده، به نحوی در کفران واقعند. و آنها که از تجلیات افعالیه و توحید فعلی غافل و بی خبرند، به طوری کفران نعم کنند و خود از آن غافل هستند: «وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلحِدُونَ فِی اسمَائِهِ». و آنان که جمع ما بین حضرات خمسۀ الهیه کردند، و متحقق به سرایر خفیّه انسانیه شدند، و جالس سرمنزل برزخیت کبری شدند [و] متنعم به نعم باطنه و ظاهره گردیدند، شکر حق ـ جلّ و علا ـ به جمیع السنه گویند و ثنای خداوند به تمام زبانها کنند؛ زیرا که شکر، ثنای بر نعمی است که حضرت منعم ـ تعالی شانه ـ عنایت فرماید.
پس اگر آن نعمت، از قبیل نعم ظاهری باشد، شکری دارد، و اگر از نعمتهای باطنی باشد، شکری دارد. و اگر از قبیل معارف و علوم حقیقیه باشد، شکری دارد، و اگر از قبیل تجلیات افعالیه باشد، شکرش به نحوی است. و اگر از تجلیات صفاتیه و اسمائیه باشد، به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات ذاتیه باشد، به طوری است.
و چون این نحو نعم برای کمی از بندگان خلّص حاصل شود، قیام به وظیفه شکر و ثنای معبود برای کمی از خلّص اولیاء میسر گردد: «وَ قَلِیلٌ مِن عِبَادِیَ الشَّکُورُ».
و باید دانست که بعض از محققین اهل معارف گفته اند که: «شکر از مقامات عامه است؛ زیرا که متضمن دعوی مجازات منعم است به انعمام او، و این اسائه ادب است. و اگر عبد سالک مشاهده کند که حق تعالی، متصرف در مملکت خود است هر طور که خواهد، و از برای خود تصرفی ببیند، خود را اهل آن نبیند که
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 184 قیام به شکر کند؛ زیرا که بنده و تصرفات او از جملۀ ممالک الهیه است. پس شکر، چون متضمن مکافات است، از این جهت اسائه ادب است، مگر آن که عبد مامور به شکر باشد؛ که قیام به شکر از قبیل قیام به امر الهی باشد. پس شکر اولیاء قیام به طاعت است، نه شکر به حقیقت خود».
ولی معلوم است که این تضمن دعوی برای غیر اولیائی است که جامع حضرات و حافظ مقام وحدت و کثرت و حایز رتبه برزخیت کبری هستند. و از این جهت، شیخ عارف محقق، خواجه انصاری با آن که فرموده است: شکر از مقامات عامه است درجۀ سوم آن را چنین بیان کرده.
قال: «وَ الدَّرَجَةُ الثّالِثَةُ ان لایَشهَدَ العَبدُ الاّ المُنعِمَ، فَاذا شَهِدَ المُنعِمَ عُبُودَةً استَعظَمَ مِنهُ النِّعمَةَ، وَ اذا شَهِدَهُ حُبّاً استَحلی مِنهُ الشِّدَّةَ، وَ اذا شَهِدَهُ تَفرِیداً لَم یَشهَد مِنهُ نِعمَةً وَ لا شِدَّةً».
و از این فقرات شریفه معلوم شود که این مقام، یعنی مقام «شکر» چون دیگرِ مقامات سلوک در اوائل، عامه و خاصّه با هم مشترک یا مختص به عامّه است، و در اواخر مختص به خواص شود و دیگران را از آن حظّی نیست.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 185